جدول جو
جدول جو

معنی په کفا - جستجوی لغت در جدول جو

په کفا
پس گردن، چوبی کلفت تر از پایه ی پرچین برای چوب بست کردن، تیرهای سقف
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پر جفا
تصویر پر جفا
ستمگر، ظالم، بیدادگر، جبّار، ستمکار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه، جان آزار، جایر، جفاجو، جفاگر، جفا کار، دژآگاه، مردم گزا، پر جور، استمگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ده کیا
تصویر ده کیا
کدخدا، دهخدا، رئیس و بزرگ تر ده
فرهنگ فارسی عمید
(دِهْ)
رئیس ده و مقدم ده. (غیاث) (ناظم الاطباء) (آنندراج). به معنی دهخداست. (فرهنگ جهانگیری). مقدم ده. (از شرفنامۀ منیری). کدخدا. دهبان. (یادداشت مؤلف) :
اندر همه ده جوی نه ما را
ما لاف زنان که ده کیاییم.
سنایی.
خواهی که نزل ما دهدت ده کیای دهر
بستان گشاد نامه به عنوان صبحگاه.
خاقانی.
چون آهوان گیا چرم از صحنهای دشت
اندیک نگذرم به در ده کیای نان.
خاقانی.
درین هفت ده زیر و نه شهر بالا
ورای خرد ده کیایی نیابی.
خاقانی.
همه ده کیا آن و ده بی کیا.
کمال اسماعیل.
، نوعی از میوۀ پخته شده با غذا. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(پَ کَ)
موضعی به فرح آباد مازندران. (سفرنامۀ رابینو ص 120 و 121 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(تَپْ پَ کِ)
دهی از دهستان بخش میان کنگی شهرستان زابل است. که در بیست و چهار هزارگزی شمال باختری ده دوست محمد و پانزده هزارگزی راه مالرو ده دوست محمد به تخت شاه واقع است. جلگه ای گرم و معتدل است و 656 تن سکنه دارد. آب آن از رود هیرمند و محصول آن غلات و لبنیات و صیفی است شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری و قالیچه و گلیم و کرباس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پر جفا
تصویر پر جفا
ستمکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ده کیا
تصویر ده کیا
رئیس و مقدم ده، بمعنی دهخداست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر وفا
تصویر پر وفا
صاحب حسن عهد بسیار دارای وفا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ده کیا
تصویر ده کیا
((دِ))
رئیس ده، دهخدا
فرهنگ فارسی معین
نوعی بازی
فرهنگ گویش مازندرانی
پایین کوه
فرهنگ گویش مازندرانی
پشت گردن، ردپا، بر جای ماندن ردپا بر زمین، بازگشت از مسیر رفته، قسمت چریده شده ی مرتع، بازگشت از مسیر رفته، پشت، بخش پشتی آغل گاو، دنباله چیزی را گرفتن، پی جویی، نشان پا
فرهنگ گویش مازندرانی
از انواع اهرم چوبی که زیر کوله ی هیزم قرار دهند تا حمل آن
فرهنگ گویش مازندرانی
شروع کار، پی و بنیان ساختمان
فرهنگ گویش مازندرانی
پشت گردن، بازگشت
فرهنگ گویش مازندرانی
فرزندی که بلافاصله پس از فرزند دیگر به دنیا آید، نهالی
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در دهستان بلده ی کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از توابع کلیجان رستاق ساری، پهنه کلا
فرهنگ گویش مازندرانی
گونه ای بستن روسری که آن را به جای بستن در زیرچانه در پس سر.، پس گردنی
فرهنگ گویش مازندرانی
ارتفاعی در نزدیکی سنگرج سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
دنباله دار
فرهنگ گویش مازندرانی
انتهای اجاق در کومه ی گالشی، پیرامون اجاق
فرهنگ گویش مازندرانی
گوساله ی یک ساله
فرهنگ گویش مازندرانی
پشت گردن
فرهنگ گویش مازندرانی
کلاه پشمی
فرهنگ گویش مازندرانی
پشت گردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پس گردنی
فرهنگ گویش مازندرانی
نوجوان
فرهنگ گویش مازندرانی